درد نایافت ز بی دردی اقبال من است


ور نه مقصود من افتاده به دنبال من است

با قضا سینه ی من صاف نگردد هرگز


شکوه ی من همه از جانب اهمال من است

هرگز از محنت ایام نبودم آزاد


فتنه همزاد من و حادثه هم سال من است

آستینی که دو عالم بت و زنار در اوست


گر به معنی نگری نامه ی اعمال من است

عرفی اصلاح پریشانی ام از یاد ببر


کانچه ادبار بود پیش من، اقبال من است